قصه...


چه روز دلخراشی وقتی خواستی جداشی


قلبمو دادم دستت که عمری داشته باشی


ولی زدی شکستیش بدون هیچ بهونه


عزیزم دلت از سنگه،تو خاطرم می مونه


آخه چرا منو تنها گذاشتی،منو با گریه و غم جا گذاشتی


همش فکر می کنم شاید از اول


من و حتی یه لحظه دوست نداشتی


دوست نداشتی،دوست نداشتی


من و یه قلب داغون،من و چشمای گریون


من عاشق تو قلبت،شدم دو روزی مهمون


من و هوای ابری،من و بارون پائیز


من و روزای بی تو، یه قصه غم انگیز


چه روز دلخراشی وقتی خواستی جداشی


قلبمو دادم دستت که عمری داشته باشی


ولی زدی شکستیش بدون هیچ بهونه


عزیزم دلت از سنگه،تو خاطرم می مونه