خودم و خودت...

رسیدن به توشیرین ترین بهانه ای ست که می شود با آن به رنج زندگی هم دل بست

 و میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست....

رسیدن به تو معراج دست های من است

وقتی که خداراعاشقانه شکر می گویم...

 

این ترانه مخصوص تو... واست صورتی نوشتم که دوست داری

کـجــای ایـن جــنـگـل شــب
پنهون می شی خورشیدکم
پشـت کدوم ســد ســکـوت
پـر مـی کــشــی چــکـاوکم

چرا بـه من شک می کنی
مـن کـه مـنـــم بـرای تــو
لبـریـزم از عـشــق تــو و
سـرشــارم از هــوای تــو

دسـت کدوم غزل بـدم
نـبــض دل عـاشـقـمـو
پشت کدوم بهانه باز
پنهون کنم هق هقـمو

گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن

سفر نکن خورشیدکم
ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه
راهییه این سفر نشو
نزار که عشق من وتو
اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ منم
رفتن تو سر برسه

گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن

نـوازشــم کــن و بـبـیــن
عشق می ریزه از صدام
صدام کــن و ببـین که باز
غنچه می دن تـرانه هام
اگر چه من به چـشـم تو
کمـم قـدیمی ام گمـم
آتشـفشـان عـشـقـمـو
دریـــای پــر تـلاطــمــم

گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن

دلم خیلی واست تنگ شده اه....

لحظه ها همیشه خواستن که تو رو از من بگیرن

 

چه غریب و نا شناسه جادۀ به تورسیدن

   

همیشه یه چیزی بوده شوق تواز دلم ربوده

 

اما یک نفس غم تو از دلم جدا نبوده

 

چقدر ما فاصله داریم چرا اینو نفهمیدم ...!

 

کاش اون روزا می مردم و اینو یه جور میفهمیدم

 

دیگه برام نمی مونی تو چشات اینو می خونم

 

چقدر دلم گرفته باز نمی دونم چی بنویسم ...!

 

 

ازتن تو که میگذرم     حرفهاتو باور میکنم

 

تو دست بارونی عشق    خستگیمودر میکنم

 

میون این فاصله ها      بودن تو یه نعمته

 

حتی اگه یه شب باشه      سفر با تو غنیمته

 

همه سفر یه حادثه است    برای تو برای من

 

یه فرصته بدون شب      واسه دوباره ما شدن

 

آخر این جاده کجاست ...؟       عبور یا رسیدنه ....؟

 

حتی دروغ ولی بگو که این شبها مال ِ منه

عشـــــ ق و آدم !!!

کاغذ زیر دستم سکوت می کنه و قلم به سازم می رقصه هرچی اراده کنم می کشه.یک قلب کوچیک و سیاه می کشم.ولی چرا سیاه؟

نه دوست ندارم صورتی خوبه؟نه رمانتیکه این روزها آدم رمانتیک پیدا نمی شه...قرمز؟نه عاشقونس جدیدا عشق افسانه شده...آبی؟نه این روزها قلب آسمونی هم پیدا نمی شه...نارنجی مثل خورشید؟نه این روزها هیچ قلبی گرم نیست...سفید؟نه توی این دوره زمونه قلب صاف و ساده پیدا نمی کنی...پس چه رنگــــــی؟...همون سیاه...مداد سیاه رو برمی دارم و با عصبانیت قلب رو رنگ می کنم کاملا یکدست شد...مثل آسمون شب آره سیاه خوبه خیلی به واقعیت نزدیکه:

این روزها همه ی قلب ها سیاه شده نه فقط توی نقاشی ها بلکه همه جا حتی توی دل آدم ها،وقتی کلمه ی عشق توی جمعی به میان میاد ناخودآگاه پوزخند می زنم

مگه عشق واقعا وجود داره؟نه بابا افسانه است

 _ حالا چی هست این عشقی که می گی؟

 _ نمی دونم منم از بقیه شنیدم ولی می گن یک احساس قشنگ بوده که قدیما وجود داشته بین دوتا آدم...

اخم می کنم و با سردرگمی می پرسم:آدم؟آدم دیگه چیه؟

 _ یک موجود افسانه ای که مثل عشق فقط قدیما وجود داشته...منم تا حالا ندیدم فقط شنیدم...

 چشمامو می بندم و آهی می کشم...چرا من تا حالا  عشق و آدم ندیدم؟

عشق در زمان اس ام اس

عشق یعنی اینکه: اس ام اسی بهت می رسه امیدواری اون باشه!

عشق یعنی اینکه:

برای هر کسی که می خوای اس ام اس بزنی اشتباهی برای اون می فرستی!

ادامه مطلب ...

دلم خیلی گرفته...

دلم گرفت از این روزا

از این روزای بی نشون

از این همه دربه دری

از گردش چرخ زمون

دلم گرفت از آدما

از آدمای مهربون

از این مترسکای بد

از همدلای هم زبون

تو هم که بی صدا شدی

آهای خدای آسمون

آهای خدای عاشقا

تویی فقط دل خوشیمون

آره دلم خیلی پر

از غم های رنگاورنگ

از جمله دوست دارم

دروغهای خیلی قشنگ

شعر های عاشقانه فروغ فرخزاد و حمید مصدق برای یکدیگر


شعر زیبای حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید...

ادامه مطلب ...