شب شیشه ای(ابی)

ما به هم محتاجیم
مثل دیوونه به خواب
مثل گندم به زمین
مثل شوره زار به آب
ما به هم محتاجیم
مثل ما به آدما
مثل ماهیا به آب
مثل آدم به هوا

دستامون از هم اگه دور بمونه
شب شیشه ای دیگه نمی شکنه
از تو این شیشه ای همیشگی
خورشید مقوایی سر می زنه
به عزای دوری دستای ما
کوچه ها ، ساکت و بی صدا می شن
بوی رخوت همه جا رو می گیره
همه ی درها ، به غربت وا می شن
جاده هامون که به خورشید می رسن
مثل تاریکی ، بی انتها می شن
ما به هم محتاجیم


بهانه!



 

 

ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...  


ای همه خوبی ، همه پاکی ،
تو کلام آخر من ،
ای تو پر از وسوسه عشق ،
تو شدی تمامی زندگی من ... 

اسم تو هر چی که میگم ،
همه تکرار تو حرفهای دل من ...
چشم تو هر جا که میرم ، 
جاری تو چشمهای منتظر من ...

ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...  

تو رو اون لحظه که دیدم ،
به بهانه هام رسیدم ،
از تو تصویری کشیدم ،
که اون و هیچ جا ندیدم  ... 


تو رو از نگات شناختم ،
قصه از عشق تو ساختم ، 
تو رو از خودت گرفتم ،
با تو یک خاطره ساختم ...

ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...   


ای همه خوبی ، همه پاکی ، 
تو کلام آخر من ،
ای تو پر از وسوسه عشق  ،
تو شدی تمامی زندگی من ...
 

  

یاد من می افتی هیچ وقت؟؟؟


وقتی نازت می کنه یاد من می افتی هیچ وقت؟


وقتی گل میده بهت یاد میخکام می افتی؟


وقتی زل زدی بهش یاد شکلکام می افتی یا که نه؟


یاد من می افتی هیچ وقت یا که نه؟


یاد من می افتی هیچ وقت ؟


وقتی گریه می کنی سرت و بغل می گیره؟


وقتی می خندی بهش واسه خندهات میمیره؟


وقتی با هم دیگه اید کنار هم اینور و اونور


وقتی چشم غره میری واسه چشمات میزنه پر پر؟َ


تو رو دوست داره مثل من یا که نه؟


تو رو روچشماش میذاره یا که نه؟


وقتی آهنگی که با هم می شنیدم و گوش میدی یادم می افتی؟
اونجاهایی که با هم رفتیم میری یادم می افتی؟


وقتی دوستای قدیم و می بینی از من می پرسی؟


خیلی دوست دارم بدونم که حالت چطوره راستی؟
هنوز عکسام و نگه داشتی یا نه؟
هوای طوطی مونو داشتی یا نه؟
یاد من می افتی هیچ وقت؟
وقتی گریه می کنی سرت و بغل می گیره؟
وقتی میخندی بهش برای خندهات میمیره؟
وقتی دلگیره ازت تو رو می بخشه مثل من؟


واسه خندوندن تو میکشه نقشه مثل من؟
تو رو دوست داره مثل من یا که نه؟
اشکات رو تنش می باره یا که نه؟
تو رو دوست داره مثل من یا که نه؟


تو رو رو چشماش میذاره یا که نه؟

خدا رو چه دیدی!

خدا رو چه دیدی شاید با تو باشم                شاید با نگاهت از این غم رها شم

خدا رو چه دیدی شاید غصه رد شد              دلم راه و رسم این عشقو بلد شد

هنوز بیقرارم به یاد نگاهت                          نشستم تو بارون بازم چشم به راهت

خدا رو چه دیدی تو شاید بمونی                 شاید غصه هامو تو چشمام بخونی

خدا رو چه دیدی شاید دل سپردی               شاید عشقمونو تو از یاد نبردی

هنوز بی قرارم به یاد نگاهت                       نشستم تو بارون بازم چشم به راهت

تو ترسی نداری از عشق و جدایی             می خوای پر بگیری به سمت رهایی

برای تو موندن دلیلی نداره                        برات حرف رفتن شده راه چاره

خدا رو چه دیدی تو شاید بمونی                 شاید غصه هامو تو چشمام بخونی

خدا رو چه دیدی شاید دل سپردی               شاید عشقمونو تو از یاد نبردی

نفرین به تو!

اولین باری که لبم با گرمای لبت آشنا شد توو دلم گفتم به سلامتی عشقمون نوش!

فکر می کردم بوسه ی اتشینی که تمام وجود هر دوتامون و گرفته می تونه دلیلی باشه برای تا ابد باهم

بودنمون و عشق نثار هم کردنمون.

اون روز  میتونستم گر گرفتنت رو از توو چشات ٬ از هول شدن بعد از عشق بازیمون ٬ بخونم . داغ بودی٬ 

مثه من! 

گفتم شکرت خدا که عاشقیم!

نمی دونم حرفم و چه جوری تموم کنم.قشنگترین قسمتاش همین جاها بود.بقیه اش اونقدر زشت و

کثیف شده که وقتی بهش فکر می کنم هزار مرتبه توو دلم می گم نفرین بر عشق!

اون موقع فکر می کردم اگه لبات رو لبامه ٬ اگه هشتمین بوسه رویایی ترین بوسه شده از عشقه.

یه عشق پاک و ناب توو دل من و تو.

اما افسوس که فهمیدم آتش بوسه مون در وجود من از عشق شعله ور می شد و در وجود تو از...

نفرین بر تو ٬ نفرین بر نگاه تو و نفرین بر عشق تو

 

زندگی به من آموخت:

که دست دادن معنی رفاقت نیست

بوسیدن قول ماندن نیست

و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست...

 

حالم و به هم میزنی ازت متنفرم!

من نه عاشق بودم

 

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

 

من خودم بودم و یک حس غریب

 

که به صد عشق و هوس می ارزید

 

من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت

 

گر چه در حسرت گندم پوسید

 

من خودم بودم هر پنجره ای

 

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

 

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

 

من نه عاشق بودم

 

و نه دلداده به گیسوی بلند

 

و نه آلوده به افکار پلید

 

من به دنبال نگاهی بودم

 

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

 

آرزویم این بود

 

دور اما چه قشنگ

 

که روم تا در دروازه نور

 

تا شوم چیره به شفافی صبح

 

به خودم می گفتم

 

تا دم پنجره ها راهی نیست

 

من نمی دانستم

 

که چه جرمی دارد

 

دستهایی که تهیست

 

و چرا بوی تعفن دارد

 

گل پیری که به گلخانه نرست

 

روزگاریست غریب

 

من چه خوش بین بودم

 

همه اش رویا بود

 

و خدا می داند

 

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود...

آغوش تو

توی آغوش تو آرامش محضه

من و با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن من و بردار ببرم زود

ببرم از این زمین سرد و ناجور

توی آغوش تو دیگه تنها نیستم

هر نفس اسیر دست غم ها نیستم

دیگه عاشقانه تر از عاشقانم

واسه موندن دیگه با بهار بهانم

توی آغوش تو از درد خبری نیست

از دروغ و حرفای زرد اثری نیست